آنیساآنیسا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

فرشته ناز مهربون

تولد مامان جونی

نازنین دخترم امسال تصمیم گرفتم حالا که خونمون نزدیکه خونه مامان جونیشون شده, واسه تولدش سورپرایزش کنم به همین خاطر مراسممو دو سه روزی زودتر گرفتم که هم شک نکنه و هم اینکه جمعه باشه که بابا محمود خونه باشه تا بتونه بهم کمک کنه. ما که گفتیم خونه عمه فرزانه دعوتیمو و شب میخوایم بریم اونجا , خاله مهساشونم گفتند خونه داییش دعوتن , دایی مسعودم گفت شب میرم خوابگاه. خلاصه من از روز قبلش یواشکی کارامو کم و بیش میکردم اون روزم از صبح با بابایی مشغول بودیم البته خاله مهسا هم بعدازظهر اومد کمکمون که هم واسه مهمونی کمکم کنه و هم واسه شما خوشگل خانوم تل و گل سر واسه رفتن به آتلیه درست کنیم. آخه صبحش آزمون داشت. فکر همه چیز رو کرده بودیم که کسی سوتی نده...
4 آبان 1393

4 ماهگیت مبارک

مهربان دخترم چهار ماهه شد. شیرینی زندگیم 4 ماهگیت مبارک مهربونم خداروشکر روز به روز بزرگتر میشی و هر روز یه مهارت و کار جدید یاد میگری و با شیرین کاریات کلی شادی به خونمون آوردی عاااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم دختر نازم تازه کلی هم خوش اخلاق و خندون و پیش هیچ کس غریبی نمیکنی دلبند مامانی , واکسن 4 ماهگیتم خداروشکر بخیر گذشت و تب نکردی. البته نسبت به واکسن دو ماهگی بیشتر گریه کردیا اما خداروشکر خیلی اذیت نشدی( جیگرشو برم من که اینقدره دخترم قویه) تو این ماه رنگ ها واست یه جذابیت دیگه ای داره و کاملا گردنتو همراه با چشات به سمت اشیا می چرخونی (بالا . پایین. چپ. راست) . از ابتدای این ماه هم کتاب تقویت هوش نوزاد ر...
4 آبان 1393

اولین عروسی

پرنسس کوچولوی مامانی تو این ماه 3 تا عروسی دعوت بودیم اما وقتی کارتهای عروسی برامون آوردن اصلا خوشحال نشدم.آخه اولین تجربه عروسی رفتنت بود و نمیدونستم چه واکنشی میخوای نشون بدی .آخه معمولا بچه ها جاهای شلوغ رو خیلی دوست ندارن. خلاصه عزیز دلم کلی نگرانت بودم که نکنه اذیت بشی اولین عروسی که دعوت بودیم عروسی یکی از دوستای خانوادگیمون توی استان سمنان بود. رفتنه که خداروشکر همش تو ماشین خواب بودی. وارد سالن که شدیم کلی آدمهای جدیدی دیدی اما خداروشکر گریه نمیکردی و کلی هم خوشحال بودی. اما چیزی که واسم خیلی عجیب بود این بود که خیلی هم عروسی رو دوست داشتی و با آهنگ حال میکردی. طوریکه که اصلا نمیتونستم جولوتو بگیرم مدام دست و پا میزدی و خوش...
3 آبان 1393
1